مهاجر

مهاجر

دلنوشه
مهاجر

مهاجر

دلنوشه

زیاد که باشی




زیاد که باشی ...

حکایت ما آدم ها…حکایت کفشاییه که …اگه جفت نباشند …هر کدومشون …هر چقدر شیک باشند …هر چقدر هم نو باشند.

تا همیشه …لنگه به لنگه اند .

چه رسم جالبی است !!! محبتت را میگذارند پای احتیاجت …صداقتت را میگذارند پای سادگیت …سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …و وفاداریت را پای بی کسیت …و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!!

آدمها آنقدر زود عوض می شوند …آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است … زیاد خوب نباش …زیاد دم دست هم نباش .

زیاد که خوب باشی دل آدم ها را می زنی…آدم ها این روزها عجیب به خوبی ، به شیرینی ، آلرژی پیدا کرده اند …زیاد که باشی ، زیادی می شوی …


 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.