مهاجر

مهاجر

دلنوشه
مهاجر

مهاجر

دلنوشه

اراده




یه ظرب المثل قدیمی هست که میگه از توحرکت از خدا برکت.

البته درسته در حال حاظر تو کشور ما بدست آوردن همه چیز سخت شده ولی غیر ممکن نیست و اراده قوی و پشت کار نیاز داره و نباید از شکست ترسید و جا زد.


باید تصمیم قاطع بگیری و فکرتو روش بزاری تا موانع جلوت رو کنار بزنی.


واسه من هیچ وقت هیچ چیز راحت نبوده و واسه همه چیز حتی چیزهای ساده هم موانع بوده که اصلا فکرشم آزارتون میده. یعنی نمیدونم کدومشو مثال بزنم که متوجه منظورم بشین.


از ساخت خونه؟ از رفتن سر کار؟ از گواهینامه گرفتن؟ از خرید ماشین؟ از خرید زمین؟ از یه چیز ساده؟ از یه امضا ساده 5 دیقه ای که یک هفته طول کشید. یا ...


بعضی وقتی فکر میکنیم زندگی منم شده مثل این فیلمای شبکه جم که یارو قراره بره به یکی یچی بگه ولی اینقدر موانع سر راهش قرار میگیره (منظور همون کاریه که میکنن که فیلمو کش بدن) که 50 قسمت طول میکشه و آخر بلخره با کور و کمری شدن حرفشو میگه.


ولی هیچ کدوم نتونستن مانع من بشن.


درسته هنوز هست ولی از رو بردمش و الان کمتر جلوم قد علم میکنه.


تجربه نشون داده که خیلی از کسایی که الان تو زندگیشون موفق شدن یکشبه به دست نیاوردن و اگه زندگیشونو مرور کنین میبینن که حتی چندین بار شکست خوردن.


حالا برگردیم سر اصل مطلب.


خیلی از آدمای اطرافمو میبینم که میگن همش ساز منفی میزنن که نمیشه و نه و غیرممکنه و انجام شدنی نیست و من شانس ندارم, اول از همه اینکه وقتی خودت این جملات رو بکار میبری یعنی همون اتفاق باید برات بیفته.


دوما با یکجا نشستن و گفتن کلمه لنگش کن کاری انجام نمیشه.


سوما تو باید بخوای تا بشه.


تو اگه بخوای کاری رو بکنی مطمئن باش هر چی هم سر راهت باشه نمیتونه جلو اراده تو رو بگیره.


اگه یکجا استخدامی بخواد و از 1000 نفر 1 نفر هم بخواد تو میتونی. حالا بهانه پول و پارتی اولین حرفت هست. ولی اینو یادت نره تو اگه بالاترین امتیاز رو بیاری کسی نمیتونه حقتو بوخوره. اینارو که میگم خودم تجربه کردم. بودن کسایی که بهم خندیدن و گفتن هه اینو باش میخواد تهران دانشگاه قبول شه و با رتبه دو رقمی رفتم تهران. و دانشگاه ازادم تک رقمی بود. یا سر کار رفتنم همونجایی بود که میخواستم و هیچ پول و پارتی نداشتم.


از این به بعد هم باز برنامه میریزم و میرم جلو.


این داستان خواستن رو همه چیز صادقه.


یکی میگه من چرا ازدواج نمیکنم. اولین سوال اینه که تو واسه ازدواج کردن چکار کردی؟


یکی میگه کار میخوام. باید بپرسی تو چکار کردی تا شخصی اون کار رو که میخوای بهت بده؟


یکی میگه که من از فلانی خوشم میاد. خوب واسه به دست آوردنش چکار کردی؟ (البته تو این قضیه من زیاد وارد نیستم چون روابط دو طرف خیلی پیچیدست و من هنوز نتونستم از جنس مونث خوب سر در بیارم و بتونم خوب درکشون کنم) اگه باز دو طرف جنبه داشته باشن که بتونن با هم حرف بزنن شاید به جایی برسن. ولی خوب اینجا ایرانه.


میبینی که فقط یکجا نشسته و داره فقط بهش فکر میکنه نه میره بهش چیزی میگه نه کاری میکنه. پسرا که فقط عین بز نگاه میکنن و جرعت حرف زدن ندارن. دخترا هم که تازه طرف بهش نزدیک میشه میان کلاس میزارن و جفتک میزنن و طرف رو میرونن. بعد میگن که چرا اینجور شد.( البته این حرفها در مورد همه صدق نمیکنه و به شخصی توهین نکردم.)


و  آدمها با یک دنیا حرف تو دلشون به زندگیشون ادامه میدن. خوب شجاع بودن سخته.


الان اگه یکی بگه نمیشه من میدونم که خودش نمیخواد. اونم شروع میکنه به دلیل آوردن و توجیح که به این دلیل و اون دلیل نمیشه.


ما آدما خیلی راحت خودمونو توجیح میکنیم. خیلی راحت.


و در آخر اینکه ما خیلی کارها میتونیم انجام بدیم به شرطی که بهانه رو کنار بزاریم. اگه جاییمون مشکل داره بوش بزنیم تا بتونیم به کار ادامه بویم و از کلمات نمیشه و غیر ممکنه و شدنی نیست و نه حالا بزار بعد و از فردا شروع میکنم دوری کنیم.


از همین الان بشین فکر کن رو کاغذ بیار برنامه زمانی بریز؛ بزار جلو چشمت و شروع کن هر چقدر میتونی برو جلو و پشت کار داشته باش تا به اون چیزی که میخوای برسی.

در ضمن اگه به دنبال منجی میگردی برو تو آینه رو نگاه کن.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.